مهمترين واژه مفرد دينى - جمعى در قرآن و تاريخ اسلام واژه «امت» است. مهمترين كاربرد اين واژه در قرآن اطلاق آن بر مسلمانان، به عنوان جامعهاى خاص است. اين مقاله در پى مقاله ديگر مؤلف درباب «امت» به رشته تحرير درآمده و هدف از آن آشنايى بيشتر با آموزه قرآن درباره امت به معناى خاص است. اين مقاله به برخى اصطلاحات و مفاهيم دينى - جمعى كه در قرآن مكرراً به كار رفته است پرداخته است.
اين واژه در عربى به معناى ميل و گرايش است. ريشه حنيف در همه زبانهاى سامى مشترك است و برخى محققان آن را در زبان سريانى و عربى، يونانى مأبى ريشهيابى كردهاند و در نتيجه آن را به زمان ابراهيم - كه در قرآن اين واژه در ارتباط با او طرح شده است - برگرداندهاند. به نظر آرتور جفرى، حنيف معمولاً به معناى «مسلم» است و در استعمال نادر، گويا پيش از اسلام، به معنى «كافر» بوده است. نولد كه ريشه (نه ريشه نهايى) سريانى اين واژه را مطرح كرده و احتمال داده است كه اعراب از استعمال آن در معناى «كافر» بى اطلاع بودهاند. فضل الرحمن معتقد است چه بسا واژهاى در قرآن بدون احتياج به تعريف، در معنايى مخالف معناى قبلىاش به كار رفته باشد. به نظر او منحصر داشتن نظر به ريشهشناسى لغت اشتباهآميز است.
اين كاملاً يقينى است كه واژه حنيف براى اشاره به اشخاص اسطورهاى و واقعى غير يهودى، غير مسيحى و در عين حال غير بت پرست (يعنى ابراهيم و امت او و هواخواهان دعوت محمد) به كار مىرفته است. به هر حال ريشهشناسى، معنى دقيق اين واژه در زمان ظهور محمد را مشخص نمىكند و اينكه چگونه محمد (ص) صلاح ديده است كه واژهاى با معناى كافر را براى اطلاق بر پيروان دين جديد خود برگزيند، روشن نيست. به نظر مىرسد اين فرضيه ريچارد كه محمد (ص) مفهوم قرآنى حنيف را ابداع كرده است تا از خاستگاه ايدهآلى دين عرب نام ببرد، جالب توجه است و خصوصيت آن در آشكار ساختن نيت محمد در گسترش امت مسلمان به عنوان رجوع به ايدهآل ابراهيمى و تكميل آن را نشان مىدهد، اما دليلى براى اين فرضيه وجود ندارد.
از 12 مورد استعمال اين واژه در قرآن كه عمدتاً مدنى است، 8 مورد اشاره به ابراهيم دارد كه در 5 مورد آن حنيف همراه با واژه ملت به معنى دين، آمده است. اصلىترين آيه در مورد حنيف آية «فاقم وجهك للدين حنيفاً...» (روم، 30) است كه در آن به دين فطرى كه توسط خدا براى انسان وضع شده، اشاره رفته است. حنفا اعضاى حقيقى امت راستيناند كه به خدا شرك نمىورزند (حج، 31). در كل، اين واژه بيانگر معنى دين الگو و ايدهآلى است كه خدا آن را براى انسان فرو فرستاده تا به آن ايمان بياورد؛ و بيان كننده نگرش و نسبت مناسب انسان با خدا است. اين واژه همچنين بعدى عبادى را (انعام، 161 - 162) نيز كه جهتگيرى صحيح انسان در حج نسبت به كعبه است نشان مىدهد. واژه حنيف / حنفا در واقع واژهاى جمعى مانند امت، قوم و حتى ملت نيست. بلكه مشخص كننده ويژگى امت (و در واقع امت خدا) از زمان حضرت ابراهيم است. حنيف واژهاى انتزاعى نيست، بلكه در ذاتش نشان دهنده فعاليت جهتدار معنوى و عبادى است.
ملت به معنى «دين» يا «مذهب» در قرآن غالباً در پيوند با ابراهيم به كار رفته است. اين واژه از زبان آرامى (از زبانهاى سامى شمالى) وام گرفته شده است. جفرى ريشه آن را سريانى و به معناى كلمه و لوگوس مىداند و دليلى نمىيابد براى اينكه ملت به معناى قرآنىاش قبل از اسلام به كار مىرفته است. نقطه نظر اسميت در اين بحث، مكمل بحثهاى لغتشناسى است. به نظر او ملت واژهاى است كه در هر زبانى به يك دين خاص و قابل انتقال دلالت مىكند و هرگز به معنى ايمان كه شخصى و غير قابل انتقال است نيست، و به معناى كلى دين نيز نمىتواند به كار رود. اين واژه در اسلام بعد از سده نخست به معنى پيروان نظاممند يك سنت متمايز از ساير گروهها به كار رفته است.
در برخى موارد هر دو به دين معادل گذارى مىشوند، اما امت واژهاى تعديلپذيرتر و جامعتر از ملت و قابل تفسير به ايمان شخصى است. امت واژهاى كلامىتر و در عين حال انسانىتر از ملت است كه بيشتر جامعه شناختى و خاص است. امت سمبل تلاش براى رسيدن به اجتماع ايدهآل است؛ امت در تحول است و ملت صرفاً هست. ملت واژهاى خنثى و اجتماعى است، اما امت دو جنبه كلامى و اجتماعى را با يكديگر تركيب كرده است، به گونهاى كه جنبه ژرف رستگارى بخشى رسالت قرآن را بيان مىكند.
اين دو واژه كه از همان ابتداى ظهور اسلام اصطلاحى براى پيروان محمد (ص) بودند از كلماتى مشتق شدهاند كه اهميت محورى در سنت اسلامى دارند و اولى نام دين اسلام است. مشتقات آمن بسيار بيشتر از اسلم تكرار شده است و البته اين به اين معنى نيست كه به همان نسبت مهمتر است. كنتول اسميت واژه ايمان را مهمترين واژه در قرآن و سنت كلامى اسلامى مىداند. در قرآن در موارد اندكى بين امت اسلامى و اسلام و ايمان ارتباط برقرار شده است (آل عمران، 104، 110 و 113)، ولى اين ارتباط بسيار وثيق است و در حقيقت ايمان جنبه اجتنابناپذير امت راستين است؛ امت وسط جامعه ايمانى است (بقره، 143). اسلام، فعلى انسانى، صورى و فاقد عمق و لوازم ايمان است و در حقيقت با صرف اسلام و الحاق به جامعه اسلامى، ايمان حقيقى كه تنها با دخالت و هدايت خدا ممكن مىشود، حاصل نمىگردد (حجرات، 14، 15 و 17) در عين حال اسلام بدون ايمان و ايمان بدون اسلام وجود ندارد.
«صدق» در ابتدا به معناى «آمن» به كار مىرفت، در نتيجه در وهله اول ايمان به belief، نوعى تصديق نظرى، نزديكتر است تا به faith البته صرف تصديق محتواى گزارهاى و نظرى مراد نيست، بلكه بالاتر از آن، اعتراف به قدرت و مرجعيت ماوراى آن قرار دارد. مشتقات واژه عبد (خدمت كردن، پرستش، بنده بودن) از ديگر واژههاى جمعى هستند. عابدون اختصاص به پيروان محمد ندارد و شامل كافران هم مىشود. اين مفهوم نقش كليدى در تقوى و تامل كلامى درباب رابطه انسان با خدا دارد. مسلمان تنها تسليم خدا نيست بلكه در اين راه عمل هم مىكند (فرقان، 63) واژههاى حامدون، شاكرون، مخلصون نيز از ديگر واژههاى جمعى قرآناند. واژههاى جمعى ديگر نظير قوم، اصحاب، حزب، فئه، ناس،... در قرآن وجود دارند كه معناى دينى ندارند.
ويژگى سبك قرآن اين است كه از فعلها صفات فاعلى مىسازد و برگروهها اطلاق مىكند. اما بايد توجه داشت كه اين الفاظ مثل مومنون و مسلمون واژههاى جمعى نيستند، بلكه هنوز صورت فعل معلوم را دارند و نحوه عمل و خواست آن جمع را بيان مىكنند. هدف قرآن از آوردن واژههاى اجتماعى و دينى - جمعى، هويت دهى و يكپارچه سازى امت اسلامى در تاريخ دينى و اجتماعى - سياسى است. قرآن گروههاى موحد و ملحد را به طور انتزاعى توصيف نمىكند، بلكه به هر دو جهت اجتماعى و كلامى توجه دارد.
عهد كه در اديان سامى مشترك است، يكى از ابعاد اساسى رسالت قرآن نيز هست. امت اسلامى نيز مانند يهود و مسيحى جامعهاى مبتنى بر عهد است. وفا از واژههاى مهم در باب توافق بين اشخاص و گروهها است كه البته از لحاظ دينى خنثى است. عهد و وفادارى ابداع قرآن نبوده است، اما اسلام وفا را در زندگى اجتماعى مؤمنان و درباب رابطه بين انسان و خدا وارد كرد و آن را از سطح عهدهاى قبيلهاى به سطح امت اسلامى صعود داد و ارزش بالاى اجتماعى و دينى براى آن قائل شد. در «عهد قديم» شكل قديمى عهد در سنت ابراهيمى ديده مىشود؛ عهد موسوى كه بين يهود و قوم بنى اسرائيل بود: من خداى شما خواهم بود (شما را دوست خواهم داشت، نجات خواهم داد و به رستگارى هدايت خواهم كرد) و شما مردم من، كه در قرآن مكرراً به اين مضمون اشاره رفته است (بقره، 40و 49) قرآن به نحوى كاملاً مشابه كتاب مقدس عهد صحراى سينا را بيان مىكند (بقره، 83). تنها نكتهاى كه در قرآن هست اين است كه گويا عهد خدا با پيامبران و به واسطه آنها با مردم است، چه مسلمان، چه مسيحى و چه يهودى (اعراف، 33).
در قرآن چندين واژه معادل covenant (ميثاق) به كار رفته است: عهد و ميثاق كه هر دو داراى سابقه غير دينىاند و محمد (ص) آنها را در معناى دينى به كار برده است. واژه ميثاق در قرآن اغلب براى بيان توافق بين خدا و انسان يا به عبارت جفرى بين پيامبران و جوامع به كار رفته است. در مقايسه ميثاق در قرآن و كتاب مقدس گارده و بكر معتقد شدهاند كه ميثاق در كتاب مقدس دو طرفه است، ولى در قرآن يك طرفه ؛ يعنى حقوق از آن خدا و وظايف بر عهده انسان است. دليل آن، ويژگى نجات بخشى محبت خدا در كتاب مقدس كه در قرآن وجود ندارد. البته مىتوان گفت بين رابطه انسان و خدا در سنت اسلامى قرآن و كتاب مقدس تفاوت است و عنصر محبت بخشايشگر در كتاب مقدس نمود بيشترى دارد؛ اما چنين استنتاجى از ايده محبت صحيح نيست و در قرآن نيز ميثاق دو طرفه است (توبه، 75 - 76)، اگر چه طرفين ميثاق در دو سنت يكى نيستند.
واژه ديگر عهد است كه در باب پيمان بين انسانها، محمد و معاصرانش، و عهد بين خدا و انسان در قرآن به كار رفته است. خدا حتى در عهد با مشركان نيز وفا مىكند. كتاب (قرآن) نيز عهد است چون حاوى قولها و خواستههايى است كه توسط پيامبر خدا آورده شده است.
واژه ديگرى كه البته دقيقاً به معناى عهد نيست، اما با آن پيوندى دارد، «بيعت» است. ريشه اين لغت طبق نظر بر او من از باع به معناى معامله است و به نظر تيان مأخوذ از حركت دست است كه در قديم نشانه توافق دو طرف بوده است. ولى به هر حال به معنى توافق طرفين براى وظايف خود و حقوق ديگرى است. در قرآن در جريان صلح حديبيه به بيعت اشاره شده است (فتح، 10). جريان بيعة النساء نيز به منظور نشان دادن جنبه رسمى گروش زنان مكه به خداى واحد ذكر شده است.
واژه امانت نيز كه از لحاظ ريشه شناختى با ايمان مشترك است، در قرآن به معناى پيوند و عهد آمده است (احزاب، 72). اين واژه 6 بار در قرآن آمده است كه 3 بار معناى غير دينى و 3 بار معناى دينى دارد آيه امانت (احزاب، 72) از معماهاى قرآن است كه برخى گفتهاند امانت در اين آيه به معناى زندگى نه سعادت؛ يعنى پذيرش اين امانت (زندگى) مستلزم مسئوليت است و انسان بدون تامل آن را پذيرفت. اين آيه و آيه تعليم اسماء در فهم معناى عهد در قرآن مهماند، چون بيان كننده مسئوليت انسان در اين عهد و پيمان هستند؛ چه انسان تنها عبد خدا نيست، بلكه با آموختن اسماء قادر به زندگى است و تاريخ، معرفت و فرهنگ را پديد مىآورد. مسلمانان كه داراى سكينه و فرقان هستند، مىدانند كه خداوند در فرايند تاريخ به سود آنان عمل مىكند و بهترين خير زندگى اجتماعى مبتنى بر ميثاق يعنى سلام و صلح را دارا خواهند بود (فرقان، 63). دارالسلام اگر چه به معناى آخرت است، اما مفهوم امت اسلامى را نيز كه محل امن و اسلام است مىرساند.